۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

بوداگرایی



بوداگرایی

پیرامون سه هزار سال پیش، شاخه‌هایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شده و به سرزمین هند کوچ نمودند.
پیش از ورود آن‌ها به شبه جزیرهٔ هند، تیرهٔ دیگری در آنجا سکونت داشت که به نام دراویدی معروف است.
آریایی‌ها پیرامون ۲۵۰۰ سال پیش یعنی به هنگام زایش بودا در بیشتر سامان‌های شمالی هند جایگزین شده و در آن مناطق جایگیر شدند

جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار دسته تقسیم می‌شد: برهمنها(روحانیان)،
کشتریا (شهریاران و جنگاوران)
وایسیا (کشاورزان و بازرگانان)
و سودرا (خدمتکاران برده).
سیذارتا گوتاما بودا درظاهر به رده کشتریا تعلق داشت

چکیده آموزه بودا :

ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده می‌شویم.(تناسخ)
این باززایی ما بارها و بارها تکرار می‌شود.
این را چرخه هستی یا زاد و مرگ می‌نامیم.
هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است.
پیوند با آنچه نادلخواه است، رنج است.
دوری از آنچه دلخواه است، رنج است.
خلاصه این‌که دل بستن رنج‌آور است.
هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد.
شاخه گرائی
بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیحیت، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است.
بوداگرایی به سه شاخه اصلی بخش می‌شود.
راه بزرگ یا مهراه، راه کوچک یا کهراه و الماسراه (وَجرَیانا).
بوداییان شاخهٔ مهراه را مهایانا و شاخهٔ راه کوچک را تیره واده یا هینایانا (هینه یانه) می‌نامند.
کهراه، بوداگرایی سنتی است که بر اهمیت واپسین بیداردل تاریخی یعنی سیدارتا گوتما تأکید دارد.
مهراهی‌ها گوتما را به‌عنوان بودا پذیرا هستند اما به شمار زیادی بوداهای دیگر نیز باور دارند.

چهار حقیقت اصیل در ائین بودا
آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت می‌داند:
کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل، تشخیص این بیماری به‌عنوان بیماری رنج در انسان‌هاست.
حقیقت دوم، دلبستگی‌ها را به‌عنوان باعث و بانی این بیماری باز می‌شناسد.
سومین حقیقت، شرایط را سنجیده و اعلام می‌کند که بهبود امکان‌پذیر است.
حقیقت چهارم، تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.
درک این حقایق و اصول، به تمرکز و مراقبه نیاز دارد. این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همهٔ موجودات می‌گردد.

این آموزه‌ها، آیین بودا (دارما) را تشکیل می‌دهند.

مفهوم نیروانا در بوداگری

بودا خود، آیین خود را مانند قایقی می‌نامد که برای چرخه‌شکنی و رسیدن به ساحل رستگاری به آن نیاز است.
ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق می‌رساند. آن‌جاست که شمع تمامی خواهش‌ها و دلبستگی‌ها خاموش می‌شود.
به این روی، این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی می‌نامند.

درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل می‌دهد: فلبا، ال، اا و ا.
به رسمیت شناختن وجود رنج:هیچ موجود زنده نمی‌تواند از رنج بگریزد. زایش، بیماری و مرگ همه باعث رنج هستند.
رنج میتواند جسمانی یا روانی باشد.
دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است.
بریدن از رنج‌ها با بریدن از تمایلات نفسانی دست یافتنی است.

با این تفاسیر در ائین بودا عشق و تولد نیز رنج اور است و برای خوشی ها و شادی ها جایگاه و خواستگاهی تعریف نشده است
اما مشخص نیست چرا با داشتن چنین عقائدی هنوز هم تولید نسل این پیروان ادامه دارد و تن به رنج می دهند!!!!

هندوئیسم



هندوئیسم
هندوئیسم یا آئین هندو دینی با سه هزار سال پیشینه و میلیون‌ها پیرو است.
هندوگرایی پس از مسیحیت و اسلام سومین دین بزرگ جهان است.

هندوئیسم، متضمن چندخداپرستی و فرقه‌گرایی است.

از آنجا که باورهای کهن و نو در هندوگرایی در کنار هم جریان دارند، باورها و رویکردهای هندوها گاه متناقض به نظر می‌آیند.
هندوئیسم کتاب مقدس ندارد
هندوئیسم همانقدر که یک دین است، یک شیوه زندگی نیز هست.
هندوان در یافتن راهی که باید در پیش گیرند از آزادی زیادی برخودارندو این دین انعطاف زیادی از خود نشان میدهد.

در طول زمان و در جوامع گوناگون هندو در سراسر جهان با تنوعی بعضا گیج‌کننده در باورها و کردارها روبرو می شویم.
باورها:
با وجود گوناگونی زیاد میان شاخه‌های هندوگرایی و پیروان آن، چند باور اولیه در همه آن‌ها مشترک است.
این باورهای اولیه عبارتند از باززایی (دوباره زاده شدن)،
امکان رهایی از باززایی توسط رستگاری؛ و باور به قوانین کارما (هر چه بکاری همان بدرَوی)
و دارما (نظم ذاتی و درونی اشیاء و پدیده‌ها). روش زندگی هندوها پیرامون این مفاهیم شکل می‌گیرد.

آئین هندو در قدیم دین برهمایی خوانده می‌شد که به برهما، خدای هندوان اشاره می‌کرد و امروزه پیروان این آئین را هندو می‌نامند که نام درستی نمی‌باشد.
شهر مذهبی برهماییان بنارس می‌باشد. مهمترین نوشتار در این دین وداها و اوپانیشاد ها میباشند.
درهندوئسم افرننده و افریده یکی هستند!!!

خدایان :

هندوان به عده بی‌شماری از ایزدان آسمانی و زمینی با نام‌ها و صفات غریب معتقدند و به آنها کرنش می‌کنند و برای هر یک بتخانه‌های با شکوهی می‌سازند.
این ایزدان با هم خویشاوندی سببی و نسبی دارند و ویژگی‌های جسمی و روحی هر یک به تفصیل و با ذکر جزئیات در کتب مقدس و فرهنگ دینی هندوان آمده‌است.
باور به جلوه‌گری خدایان به شکل انسان و حیوان در ادوار مختلف، نیز بسیار جلب نظر می‌کند دسته‌بندی خدایان در ارتباط با طبقات اجتماعی نیز مرسوم است.

برخی از معروف‌ترین ایزدان هندو عبارتند از:
اگنی (Agni) یعنی آتش ؛
وارونا (Varuna) یعنی آسمان ؛
ایشوار (Isvara) یعنی قادر متعال ؛
رودرا (Rurdra) یعنی وحشتناک ؛
راما (Rama) یعنی دلپذیر؛
کریشنا (Krishna) یعنی آبی پررنگ ؛
یاما (Yama) یعنی ارابه ران معادل جم در آیین زردشت) که خدای حاکم بر ارواح مردگان است.
اشوین (Asvin) یعنی اسب‌سوار، عنوان دو تن از فرشتگان آیین هندو است.

بررسی هویتی ابراهیم نبی در ادیان توحیدی



بررسی هویتی ابراهیم نبی در ادیان توحیدی

در تورات:
در ﻣﺘﻮن ﺗﻮراﺗﯽ، ﺷﺨﺼﻴﺖ اﺑﺮاهیمﺑﺴﻴﺎر ﻧﺎﺷﻴﺎﻧﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ همراهان اﺑﺮاهیم در ﻣﻬﺎﺟﺮت وی ﺑﻪ ﮐﻨﻌﺎن ﮐﻪ در ﺑﺎب دوازدهم ﺳﻔﺮ ﭘﻴﺪاﻳﺶ ﺗﻨﻬﺎ زن او ﺳﺎرا و ﺑﺮادرزادﻩ اش ﻟﻮط و ﭼﻨﺪ ﻣﺴﺘﺨﺪم داﻧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ،
در ﺧﻮد ﮐﻨﻌﺎن ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﻋﺸﻴﺮﻩ ﺑﺰرﮔﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ٣١٨ ﻧﻔﺮ از ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﺋﯽ ﻣﺠﻤﻮع ﻧﻴﺮوهای ﭼﻬﺎر اﻣﭙﺮاﺗﻮری ﻣﻨﺠﻤﻠﻪ ﺑﺎﺑﻞ و اﻳﻼم را در هم ﻣﯽﺷﮑﻨﻨﺪ (ﺳﻔﺮ ﭘﻴﺪاﻳﺶ،ﺑﺎب ﭼﻬﺎردهم).
ﺑﺮ اﺳﺎس همین ﺑﺮرﺳﯽ ها، ﻳﮑﯽ از اﻧﮕﻴﺰﻩ های اﺻﻮﻟﯽ اﺧﺘﺮاع داﺳﺘﺎن اﺑﺮاهیم و وﻋﺪﻩ ﻳﻬﻮﻩ ﺑﺪو ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ارض ﮐﻨﻌﺎن را ﺑﻪ ذرﻳﺖ او ﺧﻮاهد داد،
و ﺟﻌﻞ داﺳﺘﺎنهای ﺑﻌﺪی، اﻳﻦ ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ :
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪهی ادﻋﺎﺋﯽ ﻳﻬﻮﻩ را در ﺟﻨﮓهای ﭘﻴﺎﭘﯽ ﻗﻮم ﻳﻬﻮد ﺑﺮای ﺗﺼﺮف ﮐﻠﻴﻪ ﺷﻬﺮها و ﺳﺮزﻣﻴﻦ های ﮐﻨﻌﺎن ﻧﺎﺷﯽ از ﻳﮏ ﻣﺸﻴﺖ اﻟﻬﯽ واﻧﻤﻮد ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻘﺪﻣﺎت ﺁن از ﺑﺴﻴﺎر ﭘﻴﺶ از ﺁن در ﻣﻴﺜﺎق ﻳﻬﻮﻩ ﺑﺎ اﺑﺮاهیم ﻓﺮاهم ﺷﺪﻩ ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ.
در ﺗﻤﺎم اﻳﻦ اﺳﻄﻮرﻩ ﺳﺎزی ها اﺑﺮاهیم ﻳﮏ ﻳﻬﻮدی ﻋﺎدی اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ دﻻﺋﻞ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ای ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮد ﻳﻬﻮﻩ ﻣﺮﺑﻮط ﻣﯽ ﺷﻮد ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﺧﺎص ﺧﺪاوﻧﺪ ﻗــــﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ،
وﻟـﯽ دارای همه ﻧﻘﺎط ﺿﻌﻒ و اﺷﺘﺒﺎهات و ﺣﺘﯽ ﻧﺎدرﺳﺘﯽ ها و ﻓﺮﻳﺒﮑﺎری ها و دروﻏﮕﻮﺋﯽ های ﻳﮏ ﺑﺸﺮ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﺗﻮرات ﺑﻪ ﺗﻔﺼﻴﻞ از ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺨﻦ رفته است

در انجیل:

اﻧﮕﻴﺰﻩ اﻧﺠﻴﻞ از ﺗﻮﺟﻪ ﺧﺎص ﺑﻪ اﺑﺮاهیم، اﻧﮕﻴﺰﻩ دﻳﮕﺮی اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﻘﻴﻤﺎ از اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽ ﮔﻴﺮد،
و ﺑﺮ اﻳﻦ اﺻﻞ ﻣﺘﮑﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ راز ﻗﺪاﺳﺖ اﺑﺮاهیم را در اﻳﻤﺎن و ﺧﻠﻮص وی ﺑﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ و در ﻧﮑﻮﺋﯽ او ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺴﺖ و ﻧﻪ ﺻﺮﻓﺎً در ﻳﻬﻮدی ﺑﻮدن او.
در اﻳﻦ ﻣﻮرد در ﺧﻮد ﻋﻬﺪ ﺟﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ: «ﺧﺪا اﻳﻤﺎن اﺑﺮاهیم را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻧﻴﮑﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﻪ ﺣﺴﺎب او ﮔﺬاﺷﺖ.
وﻟﯽ ﺁﻳﺎ در ﺁن زﻣﺎن اﺑﺮاهیم در ﭼﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﻮد؟
ﻗﺒﻞ از ﺧﺘﻨﻪ ﺷﺪن او ﺑﻮد ﻳﺎ ﺑﻌﺪ از ﺁن؟
اﻟﺒﺘﻪ ﻗﺒﻞ از او ﺑﻮد، و اﻳﻦ ﺧﻮد ﻋﻼﻣﺘﯽ ﺑﻮد ﺑﺮای اﺛﺒﺎت ﺧﺪا او را ﭘﻴﺶ از ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺘﻨﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﻤﺎﻧﺶ ﻧﻴﮏ ﺷﻤﺮدﻩ ﺑﻮد.
از اﻳﻦ رو اﺑﺮاهیم ﭘﺪرهمه ﮐﺴﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺪا اﻳﻤﺎن ﻣﯽ ﺁورﻧﺪ و ﻧﻴﮏ ﺷﻤﺮدﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺘﯽ اﮔﺮ ﻣﺨﺘﻮن ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ،
وهمچنین ﭘﺪر ﮐﺴﺎﻧﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺨﺘﻮن هستند، وﻟﯽ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ اﻳﻨﮑﻪ ﺧﺘﻨﻪ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ اﻳﻨﮑﻪ از اﻳﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ اﺑﺮاهیم در وﻗﺖ ﻧﺎﻣﺨﺘﻮﻧﯽ داﺷﺖ ﭘﻴﺮوی ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ» (رﺳﺎﻟﻪ ﭘﺎﺋﻮﻟﻮس رﺳﻮل ﺑﻪ روﻣﻴﺎن، ﺑﺎب ﭼﻬﺎرم، ١٢-٩).

درﻗﺮﺁن :

درقرآن همین اﺑﺮاهیم ﺑﺼﻮرﺗﯽ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ همﺑﺎ اﺑﺮاهیم ﺗﻮرات ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ،هم ﺑﺎ اﺑﺮاهیم اﻧﺠﻴﻞ،
زﻳﺮا ﻧﻘﺸﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺁن از او ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ ﻧﻪ ﺗﺜﺒﻴﺖ اﺻﺎﻟﺖ ﺗﺎرﻳﺨﯽ ﻗﻮم ﻳﻬﻮﻩ اﺳﺖ،
ﻧﻪ ﺗﺎﻳﻴﺪ اﺻﻞ «ﺧﺘﻨﻪ ﻗﻠﺒﯽ» ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺖ ﺷﮑﻨﯽ ﺗﻮﺣﻴﺪی اﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮد ﻣﺤﻤﺪ ﭘﻴﺎم اﺳﻼﻣﯽ ﺧﻮﻳﺶ را ﺑﺮ ﺁن ﺑﻨﻴﺎد ﻧﻬﺎدﻩ ﺑﻮد،
ﺑﺎ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﻴﺮی ﮐﻪ اﺳﻼم از ازل وﺟﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ و ﻳﻬﻮدﻳﺖ و ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﻠﻮﻩ های ﻧﺎﻗﺺ و ﻣﺎﻗﺒﻞ اﺳﻼﻣﯽ ﺁن ﺑﻮدﻩ اﻧﺪ.!!!

ﺑﺪﻳﻦ ﺟﻬﺖ همهﺁﻧﭽﻪ درﺑﺎرﻩ اﺑﺮاهیم ﭘﺲ از ﻣﻬﺎﺟﺮت ﺑﻪ ﮐﻨﻌﺎن در ﺗﻮرات ﺁﻣﺪﻩ در ﻗﺮﺁن ﻧﺎدﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﺑﻪ اﺳﺘﺜﻨﺎی ﺗﻮﻟﺪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺁﺳﺎی اﺳﺤﺎق
و ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺗﮑﻤﻴﻞ ﻧﻘﺶ اﺑﺮاهیم ﺿﺮوری ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ.
در ﻋﻮض ﺻﺤﻨﻪ های ﺗﺎزﻩ ای ﺑﺪﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا اﻓﺰودﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ از ﻗﺒﻴـﻞ ﺑﺖ ﺷﮑﻨﯽ اﺑﺮاهیم و رﻓﺘﻦ او در ﺁﺗﺶ و ﺑﻨﻴﺎﻧﮕﺬاری ﺧـﺎﻧــﻪ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺪﺳﺖ او.

در ﻳﮏ ارزﻳــﺎﺑﯽ ﮐﻠــﯽ:

ﻣﯽ ﺗﻮان ﻣﻴﺎن اﺑﺮاهیمی ﮐﻪ در ﺗﻮرات ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﺑﺎ اﺑﺮاهیم ﻗﺮﺁن همان ﺗﻔﺎوﺗﯽ را ﻳﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﻴﺎن ﻳﮏ ﮔﻠﻪ دار ﻳﻬﻮدی و ﻳﮏ اﻣﺎم ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﻣﯽ ﺗﻮان ﻳﺎﻓﺖ. 

توهین آشکار عیسی مسیح به پیروانش!!



توهین آشکار عیسی مسیح به پیروانش!!

در بخش پایانی عهد جدید انجیل متی عیسی پیروانش را گوسفند خطاب می کند!!!

" هنگامی که من مسیح موعود با شکوه و جلال خود و همراه با تمام فرشتگانم بیایم آنگاه بر تخت با شکوه خود خواهم نشست .
سپس تمام قوم های روی زمین در مقابل من خواهند ایستاد و من ایشان را از هم جدا خواهم کرد .
همانطور که یک چوپان گوسفندان و بزان را از هم جدا می کند ! گوسفندان را در طرف راستم قرار میدهم و بز ها را در طرف چپم !
آنگاه به عنوان پادشاه به کسانی که در طرف راست منند ، خواهم گفت بیایید عزیزان من !! "

عیسی وعده امدن خویش را با شکوه و جلال توصیف کرده و پیروانش را مشتی حیوان چهار پا خوانده که با لقب گوسفند و بز درجه ی برتریشان مشخص میشود
ایا این گونه خطاب کردن پیروانی که تمام اعتقاد و اعتماد خویش را به امام و رهبر خویش تقدیم کرده اند شایسته و منطقی ست؟؟؟

۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

دو شخصیتی‌ مخالف!



در اﻧﺠﻴﻞ ،ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﻗﺒﻼ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ،ﺧﺪا ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﺪاِی ﻋﻴﺴِﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺧﺪاِی ﭘﺎﺋﻮﻟﻮس ﻗﺪﻳﺲ (ﺳﻦ ﭘﻞ ) ﮐﻪ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﻧﻴﻤِﯽ از "ﻋﻬﺪ ﺟﺪﻳﺪ "و ﺳﺎزﻣﺎن دهﻨﺪﻩ واﻗﻌِﯽ ﺁﺋﻴﻦ ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ اﺳﺖ ،دو ﺷﺨﺼﻴﺘِﯽ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ دارد .

در ﺁن ﺑﺨﺶ ﮐﻪ ﻣﻨﻌﮑﺲ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﺮداﺷﺘﻬﺎِی ﻓﮑﺮِی و ﻣﺬهﺒِﯽ ﭘﺎﺋﻮﻟﻮس اﺳﺖ رﺳﺘﮕﺎرِی هﺮ اﻧﺴﺎن دردرﺟﻪ اول درﮔﺮودرﺟﻪ اﻳﻤﺎن اواﺳﺖ ،
و اﻳﻦ اﺻﻠِﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ در ﻣﻮرد ﺗﺄﮐﻴﺪ ﮐﻠﻴﺴﺎ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ ،درﺻﻮرﺗِﯽ ﮐﻪ در ﺁن ﺑﺨﺶ دﻳﮕﺮِی ﮐﻪ ﻣﻨﻌﮑﺲ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻧﻈﺮات ﺧﻮد ﻋﻴﺴِﯽ اﺳﺖ ﺣﺘِﯽ ﻣﺴﻴﺤِﯽ ﺑﻮدن وﺑﻪ ﻋﻴﺴِﯽ اﻳﻤﺎن داﺷﺘﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﺮاِی رﺳﺘﮕﺎر ﺷﺪن ﺷﺮط اﺳﺎﺳِﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ،
ﺑﻠﮑﻪ اﻳﻦ ﺷﺮط ﺻﺮﻓﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان و دوﺳﺖ داﺷﺘﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺑﺎر در اﻧﺠﻴﻠﻬﺎاز ﻗﻮل ﻋﻴﺴِﯽ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ هﺮﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺤﺒﺖ زﻧﺪﮔِﯽ ﮐﻨﺪ در ﺧﺪا ﺳﺎﮐﻦ اﺳﺖ و ﺧﺪا دراو ﺳﺎﮐﻦ اﺳﺖ .

ﺑﺎز ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ اﮔﺮ ﮐﺴِﯽ ﻣﻠﮑﻮت ﺧﺪا را ﺑﺎ ﭘﺎﮐﺪﻟِﯽ ﮐﻮدﮐﺎن ﻧﭙﺬﻳﺮد
هیچوقتﻗﺖ ﺑﺪان راﻩ ﻧﺨﻮاهﺪ ﻳﺎﻓﺖ ( ﻣﺘِﯽ ،ﺑﺎب ﻧﻮزدهﻢ ، ١۵-١٣ ﻣﺮﻗﺲ ،ﺑﺎب دهﻢ ،١۵ : ﻟﻮﻗﺎ ،ﺑﺎب هﻴﺠﺪهﻢ ، ١۶ و١٧ )،

وﻟِﯽ درﺑﺨﺶ "ﻳﻬﻮدِی "ﻋﻬﺪ ﺟﺪﻳﺪ در ﺑﺎرﻩ ﻧﺤﻮﻩ راﺑﻄﻪ ﻳﮏ ﻣﺴﻴﺤِﯽ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﺎ ﺣﮑﻮﻣﺖ و ﺑﺎ هﻴﺌﺖ ﺣﺎﮐﻤﻪ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ
:"ازﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻳﺎن ﺧﻮد ﺑﺎ ﭼﻨﺎن ﺧﻠﻮص و اﺣﺘﺮاﻣِﯽ اﻃﺎﻋﺖ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ از ﻣﺴﻴﺢ اﻃﺎﻋﺖ ﻣﻴﮑﻨﻴﺪ ،و اﻳﻦ راازراﻩ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳِﯽ ﻧﮑﻨﻴﺪ
،ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ اﻋﺘﻘﺎدﺑﮑﻨﻴﺪﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻏﻼﻣﺎن ﻋﻴﺴِﯽ ﻣﺴﻴﺢ از اﻳﻦ راﻩ ارادﻩ ﺧﺪاوﻧﺪ را ﺑﺠﺎ ﻣِﯽ ﺁورﻳﺪ ، زﻳﺮاﮐﻪ زﻣﺎﻣﺪاران ﺟﻬﺎن ﺟﺰ ﺑﺎ ارادﻩ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻘﺎم ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ "(رﺳﺎﻟﻪ ﭘﺎﺋﻮﻟﻮس رﺳﻮل ﺑﻪ اﻓﺴﻴﺎن،ﺑﺎب ﺷﺸﻢ ،۵)

در ﺻﻮرﺗﻴﮑﻪ در اﻧﺠﻴﻠﻬﺎِی ﭼﻬﺎرﮔﺎﻧﻪ از ﻗﻮل ﻋﻴﺴِﯽ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ :
هﻴﭽﮑﺲ ﻧﻤﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﻨﺪﻩ دو ارﺑﺎب ﺑﺎﺷﺪ . ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺰ ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻳﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻃﻼ "(ﻣﺘﻲ،ﺑﺎب ﺷﺸﻢ،٢۴ ، ﻟﻮﻗﺎ ، ﺑﺎب دوازدهﻢ ،٢٢ ).
دو ﻣﺤﻘﻖ ﺳﺮﺷﻨﺎس ﺁﻟﻤﺎﻧِﯽ ، اﺷﺘﺎوﻓﺮ و اﻟﺮت درﺑﺎرﻩ اﻳﻦ ﺗﻀﺎد ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﺪ
ﮐﻪ ﺑﺮداﺷﺖ اﻧﺠﻴﻞ دررﺳﺎﻟﻪ هﺎِی ﭘﺎﺋﻮﻟﻮس را ﻣﻼک ﻗﺮار دهﻴﻢ ،

ﺑﺎﻳﺪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺮون دوران ﺧﻮد او ،ﺑﻠﮑﻪ هﻤﻪ ﺁدﻣﮑﺸﺎن ﺗﺎﺟﺪار ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﻌﻨﻮان ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﮔﺎن ﺧﺪا ﻣﻮرد ﺗﻘﺪﻳﺲ ﻣﺎ ﻗﺮار ﮔﻴﺮﻧﺪ .

درﺑﺨﺶ "ﺗﻮراﺗِﯽ "ﻋﻬﺪ ﺟﺪﻳﺪ ﺁﻧﻬﺎﺋِﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ رﺳﺘﮕﺎر ﺷﻮﻧﺪ
ﭘﻴﺸﺎﭘﻴﺶ ﺗﻮﺳﻂ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ (رﺳﺎﻟﻪ ﭘﺎﺋﻮﻟﻮس ﺑﻪ روﻣﻴﺎن ، ﺑﺎب هﺸﺘﻢ ،٣٠ )، درﺻﻮرﺗﻴﮑﻪ درﺑﺨﺶ ﺁن هﺮ ﮐﺲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺑﺎﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮد را ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻣﻠﮑﻮت ﺧﺪاوﻧﺪ ﮐﻨﺪ و ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺣﻘﻴﺮﺗﺮﻳﻦ ﺣﻘﻴﺮان ﺁﺳﺎن ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻮت ﺧﺪا راﻩ ﻣﻴﻴﺎﺑﺪ ،
ﻣﻼﻳﺎن رﻳﺎﮐﺎر هﺮ ﻗﺪرهﻢ ﺑﺎ ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺷﺮاﻳﻊ ﮐﺘﺎب ﻣﻘﺪس ﺁﺷﻨﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻠﮑﻮت ﺁﺳﻤﺎﻧِﯽ راﻩ ﻧﻤﻴﻴﺎﺑﻨﺪ ، ﺑﻠﮑﻪ درهﺎِی ﻗﻠﻤﺮو
ﺧﺪاوﻧﺪ را ﺑﻪ روِی دﻳﮕﺮان ﻧﻴﺰ ﻣﻴﺒﻨﺪﻧﺪ ( ﻣﺘِﯽ ، ﺑﺎب ﺑﻴﺴﺘﻮ ﺳﻮم،۴ ، ﻟﻮﻗﺎ ،ﺑﺎب ﻳﺎزدهﻢ، ۵٢، ﻣﺮﻗﺲ، ﺑﺎب دوازدهﻢ، ۴٠)

داستان چگونگی واجب شدن ختنه در تورات



داستان چگونگی واجب شدن ختنه در تورات:

ختنه کردن از مصر وارد دین یهود شد، کتاب مقدس یهودیان بیان می‌نماید که یَهُوَه(نام خدای یهودیان) به ابراهیم دستور داد تا خودش را در سن 99 سالگی ختنه(میلا) نماید،
ابراهیم هم خودش را ختنه نمود و هم پسرش یِیشمائیل (اسماعیل)، پسری که در سن پیری او از کنیزش زاده شد، زیرا یهوه به او وعده داده بود که از نسل تو ملتی بزرگ پدیدار خواهند شد(ملت یهود).

ساری، زن ابراهیم و دختر برادرش، از شاهزادگان زمان خویش بود که به سارا تغییر نام یافته بود به ابراهیم پیشنهاد نمود برای تحقق وعده‌ی یهوه، با کنیزشان هاجر ازدواج نماید؛

ابراهیم که چاره‌ی دیگری برای تحقق وعده‌ی خدایش نداشت با او ازدواج نمود و حاصل این ازدواج، زایش اسماعیل بود.

یهوه بعدها از نسل اسماعیل عرب‌ها را پدید آورد، قومی که از مادری کنیز هستند و پدرشان نیز بدون ختنه شدن با مادر تمام عربها(هاجر) نزدیکی جنسی نموده بود.
یهودیان که خود را نژاد برتر می‌دانند با بیان این داستان که قرآن هم در دام آن گرفتار شده، عملا قبول می‌نماید که عربها از مادری کنیز و پدری ولو مقدس(ابراهیم) با حالت ختنه نشده، نطفه‌ی جد آنها را بسته بود.

اما هدف تورات از این داستان چیز دیگری است(نقل از تورات):

خدا به ابراهیم دستور داد که خودش را در سن 99 سالگی ختنه(میلا) نماید، ابراهیم هم خودش را ختنه نمود،
پس از این ختنه کرده بود که نام او از ا"ورام" به "اوراهام" تغییر پیدا نمود؛ ابراهیم پسرش، ییشمائیل (اسماعیل)، پسری که در پیری او از کنیزش زاده شد را در نوجوانی ختنه نمود؛ در روایت یهودیان بیان شده که ساره پس از این ازدواج ناراحت شد و هاجر را نیز ختنه کرد.

پس از این ختنه کردن بود که خدایشان بر ابراهیم ظاهر شد و گفت:

از سارا برای تو پسری زاده خواهد شد، این همان پسر وعده داده شده از سوی یهوه برای ابراهیم بود(از مادری نجیب و پدری ختنه شده)؛

سارا به شکل زن جوانی درآمد تا پیامبر خدا با او نزدیکی نماید و حاصل این نزدیکی زایش ییصحاق(اسحاق) بود،
در این زمان ابراهیم 100 ساله بود و سارا 90 ساله، آنها به مناسبت از شیر گرفته شدن اسحاق، جشن بزرگی را بر پا نمودند تا اینکه آزمایش بزرگ خداوند فرا رسید:

خدا به ابراهیم دستور داده بود که فرزندش، اسحق، را قربانی نماید؛

ابراهیم به سارا گفت که او به همراه ییصحاق(اسحاق) راهی سرزمین "موریا" گردند تا در آنجا بره‌ای را قربانی نمایند و از گفتن اینکه این قربانی خود اسحق است خودداری نمود،
ابراهیم صبح زود بلند شد و پسرش اسحق را به همراه چوب برای پختن گوشت قربانی، با خود برد،
پس از سه روز به مکان موعود رسیدند، ابراهیم به مردانی که همراهش بودند گفت:
شما همین جا بمانید، من و پسرم "اسحق" به آنجا(اشاره به مکانی که خدا به او گفته بود) می‌رویم تا خدا را پرستش نمائیم، ابراهیم هم در آنجا مکان قربانی کردن را به همراه هیزم آماده نمود؛

اسحق گفت: ای پدر، چوب و آتش آماده است، اما بره کجاست؟
ابراهیم گفت خدا خودش بره را فراهم می‌نماید،
سپس ابراهیم پسرش اسحاق را بست و روی محل کشتار قرار داد؛
او کارد را برداشت تا پسرش را قربانی نماید،
در این هنگام بود که فرشته‌ی خداوند به ابراهیم گفت:
دستت را بردار، اکنون دانستم که از خدا می‌ترسی، زیرا دیدم که از قربانی کردن تنها پسر(پاک و اصیلت) به خاطر خدا خودداری نکردی؛

ابراهیم سرش را بالا آورد و قوچی را جلوش دید؛ از سوی دیگر این اخبار به سارا رسید(اخبار کشته شدن اسحاق) بدون اینکه از سرانجام خوش آن آگاهی پیدا نماید.

سارا هم از فکر پسر دلبندش هیچ امیدی به زندگی نداشت و در سن 127 سالگی از دینا رفت(تورات به این پرسش پاسخی نداده است که آیا سارا از زنده بودن پسرش آگاهی پیدا نمود یا نه)؛

پس از مرگ سارا، ابراهیم او را در غاری بنام مخپلا که به بهای 400 سکه‌ی نقره خریداری نموده بود، دفن کرد و در آنجا یک گورستان خانوادگی را ساخت، این همان غاری است که آدم و حوا در انجا دفن شده‌اند.

نکته:

1- اسلام نیز دقیقا در دام این خودبزرگ بینی یهودیان افتاده و اساس داستان را با اندکی تغییر می‌پذیرد،
در قرآن بجای اسحق، قربانی شوند اسماعیل است؛ از دید یهودیت اسماعیل پدر تمام عربهاست،
اسلام هم این داستان را می‌پذیرد، ولی بیان می‌نماید که ابراهیم در سرزمین مکه قصد قربانی نمودن اسماعیل را داشت(تناقضی آشکار در اساس داستان).

2- یهودیان زیرکانه اعراب را از نژاد پست‌تر از خویش می‌دانند. (البته اسلام هم اعراب را ملت برگزیده میداند)

3- این داستان بخوبی نشان می‌دهد که یهودیان ختنه را از جای دیگری اقتباس نمودند؛ زیرا معتقدند که ابراهیم در ابتدا ختنه نشده بود.

4- تورات قدمت این داستان را در حدود 4000 سال می‌داند، آیا منطقی است که عمر کل اعراب و یهودیان بیشتر از 4000 سال نباشد؟
زیرا یعقوب(اسرائیل) پسر اسحاق و پدر تمام یهودیان است

پادشاهان اسرائیل




ﭘﺲ از ﭘﻴﻐﻤﺒﺮان، ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﭘﺎدﺷﺎهان اﺳﺮاﺋﻴﻞ ﻣﯽ رﺳﺪ ﮐﻪ در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل همﭘﺎدﺷﺎﻩ و هم ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﻧﺪ: 

«و واﻗﻊ ﺷﺪ در وﻗﺖ ﻋﺼﺮ، ﮐﻪ داود ﭘﺎدﺷﺎﻩ از ﺑﺴﺘﺮش ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ ﺑﺮ ﭘﺸﺖ ﺑﺎم ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺮدش ﮐﺮد، و از ﭘﺸﺖ ﺑﺎم زﻧﯽ را دﻳﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ را ﺷﺴﺘﺸﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و ﺁن زن ﺑﺴﻴﺎر ﻧﻴﮑﻮ ﻣﻨﻈﺮ ﺑﻮد. ﭘﺲ داود ﻓﺮﺳﺘﺎدﻩ درﺑﺎرﻩ زن اﺳﺘﻔﺴﺎر ﻧﻤﻮد،
و اورا ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ اﻳﻦ ﺑﺘﺸﺒﻊ زوﺟﻪ «اورﻳﺎ» (ﺳﺮدار اﺳﺮاﺋﻴﻞ در ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻣﻮﺁﺑﻴﺎن) اﺳﺖ.
و داود ﻗﺎﺻﺪان ﻓﺮﺳﺘﺎد ﮐﻪ او را ﺑﻴﺎورﻧﺪ،
و ﭼﻮن او ﻧﺰد وی ﺁﻣﺪﻩ داود ﺑﺎ او همبستر ﺷﺪ، ﭘﺲ او ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮد ﺑﺮﮔﺸﺖ.
و ﺁن زن ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ و ﭘﻴﻐﺎم ﺑﻪ داود ﻓﺮﺳﺘﺎد ﮐﻪ ﻣﻦ ﺣﺎﻣﻠﻪ هﺴﺘﻢ.

ﭘﺲ داود اورﻳﺎ ﺷﻮهر او را ﻧﺰد ﺧﻮد ﻃﻠﺒﻴﺪ و ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ات ﺑﺮو و ﭘﺎهای ﺧﻮد را ﺑﺸﻮی،
و ﭼﻨﻴﻦ ﻗﺼﺪ داﺷﺖ ﮐﻪ او در ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ زوﺟﻪ اش همبستر ﺷﻮد و ﭘﻨﺪارد ﮐﻪ زﻧﺶ از او ﺣﺎﻣﻠﻪ اﺳﺖ.!!!

اﻣﺎ اورﻳﺎ در ﺧﺎﻧﻪ داود ﺑﺎ ﺳﺎﻳﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎن ﺁﻗﺎﻳﺶ ﺧﻮاﺑﻴﺪ و ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮد ﻧﺮﻓﺖ.
و داود را ﺧﺒﺮ دادﻧﺪ ﮐﻪ اورﻳﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮدﻧﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.
ﭘﺲ داود ﺑﻪ اورﻳﺎ ﮔﻔﺖ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ از ﺳﻔﺮ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ای، ﭘﺲ ﭼﺮا ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮد ﻧﺮﻓﺘﯽ؟
اورﻳﺎ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺑﺎزان اﺳﺮاﺋﻴﻞ در اردوها ﺳﺎﮐﻨﻨﺪ و ﺑﻨﺪﮔﺎن ﺁﻗﺎﻳﻢ در ﺑﻴﺎﺑﺎن ﺧﻴﻤﻪ ﻧﺸﻴﻨﻨﺪ.
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮد ﺑﺮوم ﺗﺎ ﺑﺨﻮرم و ﺑﻨﻮﺷﻢ و ﺑﺎ زن ﺧﻮد ﺑﺨﻮاﺑﻢ؟
ﺑﻪ ﺣﻴﺎت ﺗﻮ ﻗﺴﻢ ﮐﻪ اﻳﻦ ﮐﺎر را ﻧﺨﻮاهم ﮐﺮد.

و داود ﮐﻪ ﭼﻨﻴﻦ دﻳﺪ ﺑﺎﻣﺪادان ﻣﮑﺘﻮﺑﯽ ﺑﺮای ﻳﻮﺁب ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺟﺒﻬﻪ ﺟﻨﮓ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺑﻨﯽ ﻋﻤﻮن ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺧﻮد اورﻳﺎ ﺑﺮای او ﻓﺮﺳﺘﺎد و در ﻣﮑﺘﻮب ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻀﻨﻮن ﻧﻮﺷﺖ ﮐﻪ:
اورﻳﺎ را در ﻣﻮﺿﻊ ﻣﻘﺪم ﺟﻨﮓ ﺑﮕﺬارﻳﺪ و ﻋﻘﺒﺶ را ﺧﺎﻟﯽ ﺑﮕﺬارﻳﺪ ﺗﺎ زدﻩ ﺷﻮد و ﺑﻤﻴﺮد.
و ﭼﻮن ﻳﻮﺁب ﺷﻬﺮ را ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد اورﻳﺎ را در ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ داﻧﺴﺖ ﻣﺮدان ﺷﺠﺎع دﺷﻤﻦ در ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮔﺬاﺷﺖ، و ﻣﺮدان ﺷﻬﺮ ﺑﻴﺮون ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎ ﻳﻮﺁب ﺟﻨﮓ ﮐﺮدﻧﺪ و اورﻳﺎ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ...
و ﭼﻮن زن اورﻳﺎ ﺷﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﺷﻮهرش ﻣﺮدﻩ اﺳﺖ ﺑﺮای او ﻣﺎﺗﻢ ﮔﺮﻓﺖ،
و ﭼﻮن اﻳﺎم ﻣﺎﺗﻢ ﮔﺬﺷﺖ داود ﻓﺮﺳﺘﺎدﻩ او را ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮد ﺁورد.

و او ﺑﺮاﻳﺶ ﭘﺴﺮی زاﺋﻴﺪ» (ﮐﺘﺎب دوم ﺳﻤﻮﺋﻴﻞ، ﺑﺎب ﻳﺎزدهم).

واﮐﻨﺶ ﻳﻬﻮﻩ، ﺧﺪای اﺳﺮاﺋﻴﻞ در ﺑﺮاﺑﺮ اﻳﻦ ﺟﻨﺎﻳﺖ در ﺗﻮرات ﭼﻨﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ:

«... و ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ داود ﭘﻴﻐﺎم ﻓﺮﺳﺘﺎد ﮐﻪ :
ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻗﺎﻳﺖ (ﺷﺎﺋﻮل ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﭘﺎدﺷﺎﻩ اﺳﺮاﺋﻴﻞ) را ﺑﻪ ﺗﻮ دادم و زﻧﺎن او را ﺑﻪ ﺁﻏﻮش ﺗﻮ اﻧﺪاﺧﺘﻢ
و اﮔﺮ اﻳﻦ ﺑﺮاﻳﺖ ﺑﺲ ﻧﺒﻮد ﺑﺎزهم ﭼﻨﻴﻦ و ﭼﻨﺎن ﻣﯽ ﮐﺮدم.

ﭘﺲ ﭼﺮا ﺑﺎ زن اورﻳﺎ ﺣﺘّﯽ زﻧﺎ ﮐﺮدی و ﺷﻮهﺮش را ﺑﻪ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﻨﯽ ﻋﻤﻮن ﺑﻪ
ﻗﺘﻞ رﺳﺎﻧﻴﺪی؟
اﻳﻨﮏ ﻣﯽ ﺧﻮاهی ﮐﻪ زﻧﺎن ﺗﺮا ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻪ همسایه ات ﺑﺪهم ﮐﻪ در ﺑﺮاﺑﺮ ﺁﻓﺘﺎب و ﭘﻴﺶ ﺗﻤﺎم اﺳﺮاﺋﻴﻞ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﻮاﺑﺪ؟...

ﺑﺎ اﻳﻨﻬﻤﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺗﺮا ﻋﻔﻮ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﻳﻢ و ﺗﻮ ﻧﺨﻮاهی ﻣﺮد، ﻟﻴﮑﻦ ﭘﺴﺮ ﺣﺮاﻣﺰادﻩ ﺗﻮ اﻟﺒﺘﻪ ﺧﻮاهد ﻣﺮد (ﮐﺘﺎب دوم ﺳﻤﻮﺋﻴﻞ، ﺑﺎب دوازدهﻢ، ١۴-٧).

ﻇﺎهرا داود ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﺮهمین روال ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪ، زﻳﺮا ﮐﻪ در ﺗﻮرات ﺁﻣﺪﻩ اﺳﺖ:
«و داود ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﭘﻴﺮ و ﺳﺎﻟﺨﻮردﻩ ﺷﺪ و هر ﭼﻨﺪ او را ﻟﺒﺎس ﻣﯽ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻧﺪ ﮔﺮم ﻧﻤﯽ ﺷﺪ، و ﺧﺎدﻣﺎﻧﺶ وی را ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﺁﻗﺎی ﻣﺎ ﺑﺎﮐﺮﻩ ای ﺟﻮان ﺑﻄﻠﺒﻨﺪ ﺗﺎ در ﺁﻏﻮش ﺗﻮ ﺑﺨﻮاﺑﺪ ﺗﺎ ﺁﻗﺎی ﻣﺎ ﮔﺮم ﺑﺸﻮد.

ﭘﺲ در ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺣﺪود اﺳﺮاﺋﻴﻞ دﺧﺘﺮی ﻧﻴﮑﻮ ﻣﻨﻈﺮ ﻃﻠﺒﻴﺪﻧﺪ و دوﺷﻴﺰﻩ ای را ﺑﻨﺎم ﺷﻮﻧﻤﻴﻪ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺁوردﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﻴﺎر ﻧﻴﮑﻮ ﻣﻨﻈﺮ ﺑﻮد» (ﮐﺘﺎب اول ﭘﺎدﺷﺎهﺎن، ﺑﺎب اول، ٣-١).

بازنگری و تعمقی دوباره در داستانهای دینی وپیامبران میتواند نوع نگرش و باور انسانها را دچار تحول و تغییر کند